ترس

از کوچه های بلند و خیابانهای خلوت و محیط های پر از مرد می ترسم. 

می ترسم از صدای موتورسیکلتها و دوچرخه هایی که هی می چرخند که هی دور    میزنند دورِ سرم. 

دست خودم نیست می ترسم از بوق ماشینهای ساعتهای بی عابر.  

از حق هایم آروزهایم و حتی خوابهایم می ترسم.  

زن که باشی ترس های کوچکی داری به بزرگی همه ی بی عدالتی هایی که به جرم زنانگی محکومت می کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد