آزادی

 

تا وقتی طبقه ای به اسم طبقه فرودست درکار است من یکی از آنها هستم
تا وقتی فرد بزه کار هست من از بزه کارها هستم
تا وقتی کسی در زندان مانده من آزاد نیستم
تا وقتی آزادی نیست من یک مبارزم

اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور

 

بسیار دور از هم قد کشیده‌ایم . هر یک بر فراز صخره‌ای بلند و دره‌ای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد

 جدایمان کردند؛ از روز اول مهر. با پوشش‌های متفاوت..... مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله‌ای تراشیده  به ساختمانی دیگر فرستادند. من را به مدرسه‌ی دخترانه و تو را پسرانه

 دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیف‌های دور از هم . نیمکت‌های خانم‌ها و آقایان. با درها و راهروها و ورودی‌ها و خروجی‌های خواهران و برادران

 جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میله‌ها و در حرم و امامزاده با نرده‌ها و در دریا و ساحل با پارچه‌های برزنتی

 آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی‌ای برای من؛ و من شدم عقده‌ی جنسی سرکوب شده‌ای برای تو

 تا  آنجا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور نادانی و بیماری و عقده‌های جنسی، من در پی یک نگاه و توجه و متلک از تو باشم ... و تو خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی‌ات کند و نگاه حریص‌ات مانتو ام را بدرد .

 جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده‌ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده‌ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم

 بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاه‌مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه‌های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی

 و من باید تقاص همه‌ی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر صخره‌ای دیگر قدکشیدن را، تقاص تو را ندیدن و نشناختن را 

باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می‌شود و من تنها در خیابانم؛ وقتی دنبال کار می‌گردم؛ وقتی تاکسی سوار می شوم

 اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور

 بهتان بر نخورد

 آخر سالیان سال است که در همه جای دنیا، فقط مستراح‌ها را زنانه و مردانه کرده‌اند

حق زن

احترام به حقوق زنان به عنوان حقوق بشر نیازمند این تصدیق ساده است که زنان و دختران نه تنها به خاطر این که باید با مردان و پسران برابر باشند، شایسته بهره مندی از حقوق بشر می باشند بلکه به خاطر این که آنها بشر هستند شایسته بهره مندی از این حقوق هستند.

ترس

از کوچه های بلند و خیابانهای خلوت و محیط های پر از مرد می ترسم. 

می ترسم از صدای موتورسیکلتها و دوچرخه هایی که هی می چرخند که هی دور    میزنند دورِ سرم. 

دست خودم نیست می ترسم از بوق ماشینهای ساعتهای بی عابر.  

از حق هایم آروزهایم و حتی خوابهایم می ترسم.  

زن که باشی ترس های کوچکی داری به بزرگی همه ی بی عدالتی هایی که به جرم زنانگی محکومت می کنند.

سبزِ سبز

 

ما هنوز سبزِ سبز و بیشماریم باور کنید  

 پنج شنبه 12 خرداد ساعت 4 بعدازظهر، خیابان سهرودی شمالی، مسجد حجت ابن الحسن 

 ایستاده و استوار در کنار لباس شخصی ها و نیروهای یگان ویژه