دخترانِ شهر
دخترانِ انتظار
دخترانِ توالتِ عمومیِ کنجِ میدانِ ونک
دخترانِ کارمندِ خسته
دخترانِ حقوقهای معوقه؛ دوستپسرهای کدردخترانِ مقنعههای سیاه و شالهای رنگیِ درونِ کیف
دخترانِ لبهای رنگیِ تقلبی
دختران کاکلهای ساختگی
دخترانِ دیر
دخترانِ ترس
دخترانِ عصرهایِ بیرمقِ شهر
دخترانِ قرارهای پنهانی؛ بوسههای ناتمام
دخترانِ رنگگرفته در بویِ ادرار
دخترانِ هزار روزِ بیسرانجام
در سرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست و هیچ خیابانی.
بن بست ها اما فقط زنها را می شناسد
انگار در سرزمین من سهم زنها از رودخانه ها تنها پل هایی است که پشت سر آدمها خراب شده اند.
اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست
تخت های زایشگاهها اما پر از مریم های درد کشیده ای است
که هیچ یک، مسیح را آبستن نیستن!